Logo Logo
چیستی، فضیلت، ثمرات و آداب علم آموزی از نگاه امام صادق(ع)
چیستی، فضیلت، ثمرات و آداب علم آموزی از نگاه امام صادق(ع)

چیستی، فضیلت، ثمرات و آداب علم آموزی از نگاه امام صادق(ع)

اشاره

شیخ زین الدین بن علی بن احمد بن صالح، مشهور به شهید ثانی، شاگرد علامه حلی و از بزرگ ترین عالمان و فقیهان قرن دهم هجری است. ایشان، فقیه، محدث، مفسر، ادیب، حکیم، طبیب و ریاضی دان روزگار خویش بوده و در زهد و ورع و تقوا و عبادت و تحقیق، شهره آفاق است.1 از این عالم بزرگ، آثار علمی و اخلاقی گران بهایی به یادگار مانده که از جمله آنها، کتاب منیة المرید است. میرزای شیرازی اول (میرزای بزرگ) درباره سفارش به خواندن این کتاب شریف می فرماید: «چقدر شایسته است که اهل علم، بر مطالعه این کتاب مواظبت کنند و خود را به آدابی که درباره دانش اندوزی در این کتاب آمده است، آراسته نمایند».2

علامه سیدمحسن امین می گوید: «کتاب منیة المرید، شامل آداب و فایده های ارزشمندی است، و این کتاب، برای کسی که بدان عمل کند، تأثیر فراوانی در تهذیب نفس او دارد».3

اهمیت و ارزش این کتاب، حتی از نگاه غربی ها نیز پنهان نمانده است. چنان که فاضل فقید، علی اصغر حکمت در این باره می نویسد: «چه بسا بسیاری از کسانی که مجذوب و مسحور تمدن اروپایی شدند، از علوم و فنون شرقی و اسلامی که بزرگان ما در طول قرن های پیاپی آنها را کاوش کرده، بحث و بررسی نموده، درباره آنها کتاب ها نوشته اند، غافل و بی خبر بمانند. این در حالی است که بسیاری از محققان علوم و معارف در غرب، رو به سوی علوم شرقی نموده و چون به شرق نگریستند، این سرزمین را همانند خرابه هایی دیدند که پر از گنج های علم و فنون دفن شده است؛ به همین دلیل با شوق فراوان و غیر قابل وصف، همراه با تحمل انواع سختی ها، به کشف گنج های فضایل و علوم شرقی روی آوردند و با مسافرت ها و یا غور و بررسی در کتاب های شرقی ها، درصدد دست یابی به این علوم و معارف برآمدند. از جمله آنکه روزی با یکی از فضلای غرب گفت وگو می کردم، و او از اهمیت فوق العاده کتاب منیة المرید با من سخن گفت. سخن او در من تأثیر گذاشت و از او نسخه ای از این کتاب را گرفتم و چون آن را خواندم، دیدم که معدنی است لبریز از گنج های حکمت ها و معارف، و پر است از درهای آداب و فضایل. این کتاب حتی از منظر تاریخ علوم تربیتی نیز قابل ستایش و درخور استفاده فراوان است».4

این کتاب از یک مقدمه و چند فصل تشکیل شده است که عبارتند از: مقدمه: فضیلت علم از آیات و روایات و دلیل عقلی؛ فصل اول: آداب معلم و شاگرد؛ فصل دوم: آداب فتوا و فتوادهنده و آنکه طلب فتوا می کند؛ فصل سوم: شرایط، آداب و آفات مناظره؛ فصل چهارم: آداب کتابت؛ خاتمه: مطالبی مهم در انواع علوم شرعیه و فرعیه و غیر آنها؛ تتمه کتاب: نصیحت های مهم به دانش اندوزان.

شهید ثانی در سراسر کتاب از امام صادق(ع) نقل حدیث کرده است، که در این نوشتار، چیستی، فضیلت، ثمره ها و آداب علم از نگاه آن حضرت بررسی می شود. از نگاه شهید ثانی، علم مقوله ای نیست که بی هیچ آدابی فرا گرفته یا تعلیم داده شود؛ چراکه تقدس و شرف علم، اقتضا می کند آمیخته با آداب و پیراسته از آفات باشد. آنچه شهید ثانی در این کتاب از فضیلت ها و ثمره های علم، به نقل از امام صادق(ع) آورده، شوق برانگیز است و آگاهی از آنها می تواند در روی آوردن خوانندگان کتاب به دانش یا توجه بیش از پیش به علم، تأثیر بسزایی داشته باشد. سفارش و پافشاری امام صادق(ع) و بزرگان دین بر آداب مند کردن علم و همراه ساختن آن با اخلاق و عمل، تلاشی خیرخواهانه است برای ایمن داشتن دانشوران از پی آمدهای زیان بار دانش فاقد اخلاق و تهی از عمل.

از این نکته نیز باز نمانیم که شهید ثانی با استناد به سخن امام صادق(ع) از علمی یاد می کند که از جنس نور بوده و فراتر از علوم رایج ظاهری است که در این نوشتار به این سخن نیز اشاره خواهد رفت.

1. محمدعلی مدرّس تبریزی، ریحانة الادب، ج3 و 4، ص280.

2. برگرفته از: رضا مختاری، مقدمه کتاب منیة المرید، ص55.

3. منیةالمرید، ص55، به نقل از: سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص156.

4. منیةالمرید، صص 56 و 57، به نقل از: مجله تعلیم و تربیت، سال اول، 1304، ش5، صص20 و 21.
1. فضیلت دانش

شهید ثانی در منیة المرید، پیش از آنکه سخنانی از امام صادق(ع) در فضیلت و اهمیت علم بیاورد، در مقدمه ای ارزشمند در این باره چنین می فرماید: «بدان که خداوند، سبب کلی و اصلی آفرینش آسمان ها و زمین را دست یابی بندگانش به علم، دانسته است همان گونه که در قرآن کریم فرمود: «خداوند کسی است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. فرمان خدا در میان آنها فرود می آید، تا «علم» پیدا کنید که خدا بر هر چیزی تواناست.» (طلاق: 12) و در شرف و فضیلت علم، همین یک آیه بس است. به ویژه آنکه این آیه شریفه به علم توحید اشاره می کند که اساس هر علم و محور هر گونه معرفت است. خداوند، علم را برترین شرف و نخستین منّتی قرار داد که با آن بر آدم(ع) پس از آفرینش او، منّت نهاد».1

شهید ثانی آن گاه روایات ارزشمندی از امام صادق(ع) در فضیلت علم آورده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

«بر شما باد که در امر دین، عالم و فقیه شوید، و مبادا که همانند اعرابی و بیابان نشین ها، بی خبر از علم دین بمانید؛ چراکه اگر کسی فاقد چنین دانش و درک و بصیرتی باشد، خداوند در روز رستاخیز با نظر لطف خویش به او نمی نگرد و خداوند [به سبب بی دانشی او] عمل او را پاکیزه نمی گرداند».2

«تا آن اندازه به دانش اندوزی و دین شناسی یاران خود، اهتمام و دل بستگی دارم که مایلم آنها را با تازیانه به این کار وادارم».3

دانشمندان، وارثان پیامبران هستند. همانا که پیامبران، درهم و دیناری از خود به جای نمی گذارند، بلکه آنچه از آنها به نام میراث بر جا می ماند، سخنان علمی و حکیمانه آنان است و هر که از آنچه از پیامبران به یادگار مانده است، فرا گیرد، همانا که بهره فراوانی برده است.4

آن گاه که مؤمنی فقیه و عالم از دنیا برود، شکافی در اسلام پدید می آید که چیزی آن را پر نخواهد کرد.5

1. شهید ثانی، منیة المرید، صص 93 و 94.

2. همان، ص112.

3. همان.

4. همان.

5. همان، ص113.
2. ثمره های علم در یک نگاه

کسی که آداب مندانه علم می آموزد، از ثمره های فراوان آن نیز برخوردار می شود. «امام صادق(ع) به نقل از حضرت علی(ع)، در بیانی تشبیه گونه، از ثمره های علم، این گونه یاد می کند: «ای دانش اندوز! همانا که دانش دارای ثمره های فراوانی است. سر آن فروتنی، چشم آن دوری از حسد و گوش آن فهم و زبان آن راست گویی و حافظه اش بحث و کاوش و قلب آن حسن نیت و عقل آن شناختن سبب ها و امور و دست آن رحمت و پای آن زیارت علما و همت آن سلامت و حکمت آن ورع و قرارگاهش نجات و پیشوایش عافیت و مرکب آن وفا و سلاح آن نرمی گفتار و شمشیر آن رضا و قناعت و تیر و کمانش مدارا و لشکرش گفت وگو با دانشمندان و سرمایه و ثروتش ادب و ذخیره و اندوخته اش دوری از گناهان و ردای آن کار نیک و پناهگاهش، صلح و آشتی و راهنمایش هدایت و رفیق و دوستش، محبت نیکان است.1

باز از امام صادق(ع) است که: علم را طلب کنید و همراه آن به بردباری و وقار آراسته شوید، و در برابر کسی که از او علم می آموزید فروتنی کنید، و در برابر کسی که به او علم می آموزید نیز متواضع باشید، و همانند دانشمندان جبار و اشراف منش نباشید که در این صورت، طرز رفتار باطل و نابحق شما، حق شما را از میان می برد».2

1. همان، ص148.

2. همان، ص162.
3. جایگاه عالم دینی از نگاه امام صادق(ع)

از احادیثی که از امام صادق(ع) درباره جایگاه علما در جامعه رسیده است، استفاده می شود که این گروه از موقعیتی ممتاز، اثرگذار و درخور توجه برخوردارند. چنان که در این باره از آن حضرت می خوانیم:

دانشمندان شیعه، مرزبانان حدود و ثغوری هستند که در آن سوی مرزها، شیاطین و دیوان و ددان و همکاران شیاطین در کمین نشسته و در رفت و آمدند. دانشمندان شیعه، مانع از یورش و غلبه این شیاطین و اهریمنان به شیعیان می باشند. چنین دانشمندانی یک میلیون بار از مجاهدانی که در جبهه ها می جنگند، برتری دارند؛ چراکه این دانشمندان از دین دوستان ما دفاع می کنند، در حالی که مجاهدان از بدن دوستان ما دفاع می کنند.1

نک: همان، ص117.

4. دانشی از جنس نور

در مکتب امام صادق(ع) از دانشی سخن گفته می شود که از جنس نور بوده و از آن، به «نور» تعبیر شده است. این گونه از دانش، فراتر از اصطلاحات و علوم ظاهری بوده است و در کتاب و دفتر نمی گنجد. در حقیقت می توان از این علم، به «علم لدنی» تعبیر کرد. این گونه از دانش، با خواندن و مطالعه و پژوهش به دست نمی آید، بلکه آن را باید با تهذیب نفس و خودسازی به دست آورد. بر اساس حدیثی از امام صادق(ع)، به این گونه از علم، تنها با «عبودیت» پروردگار می توان دست یافت. امام صادق(ع) در این حدیث که حقیقت عبودیت را تبیین کرده، در کنار توصیه به فراگیری آداب علم، نکات ارزشمند دیگری را نیز بازگو فرموده است، که به دلیل ارزشمندی فوق العاده این روایت، به آن اشاره می کنیم: «شخصی به نام عنوان بصری که پیرمرد 94 ساله ای است، می گوید: من برای کسب علم، نزد مالک بن انس رفت وآمد داشتم. هنگامی که جعفر بن محمد(ع) به شهر ما آمد، خدمتش مشرّف می شدم؛ زیرا دوست داشتم که از محضر آن بزرگوار نیز کسب دانش نمایم. روزی به من فرمود: «من مردی هستم که مورد نظر و توجه قرار گرفته ام و در عین حال در هر ساعتی از شبانه روز اوراد و اذکاری دارم. تو مرا از اذکار و اوراد باز مدار و برای کسب دانش، همانند سابق نزد مالک بن انس برو».

من از این سخن غمگین شدم و از نزدش خارج گشتم. در دل گفتم: اگر امام، خیری را نزد من می یافت، مرا از دیدارش محروم نمی کرد. پس به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم و به آن جناب سلام کردم. روز بعد نیز به روضه مبارکه رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم و دو رکعت نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و گفتم: «پروردگارا! قلب جعفر بن محمد را بر من مهربان کن و از علم او که موجب می شود به راه راست هدایت شوم، روزی ام فرما! بعد از آن با غم و اندوه به خانه برگشتم و نزد مالک بن انس نیز نرفتم؛ زیرا عشق و محبت به جعفر بن محمد در دلم جای گزین شده بود. تا مدتی جز برای ادای نماز واجب از منزل خارج نمی شدم تا اینکه صبرم به اتمام رسید.

روزی درب خانه حضرت رفتم و اجازه داخل شدن خواستم. خادمی بیرون آمد و گفت چه کار داری؟ گفتم: می خواهم خدمت امام مشرّف شوم و سلام کنم. پاسخ داد: آقا در محراب مشغول نماز است، سپس به داخل منزل برگشت و من مقابل درب نشستم. طولی نکشید که خادم بازگشت و گفت: بفرمایید داخل منزل. سپس داخل منزل شدم و بر حضرت سلام کردم. جواب سلام را داد و فرمود: بنشین! خدا تو را مورد مغفرت قرار دهد. در خدمت آن جناب نشستم. سر مبارکش را به زیر افکند و بعد از سکوت طولانی سر برداشت و فرمود: کنیه ات چیست؟ عرض کردم: «ابوعبدالله». فرمود: «خدا تو را بر این کنیه ثابت بدارد و توفیق عطا کند خواسته تو چیست؟» در دلم گفتم: اگر در این ملاقات فایده دیگری جز همین دعا نباشد، همین مقدار هم بسیار ارزشمند است. سپس عرض کردم: از خدا خواسته ام که قلب تو را بر من مهربان کند و از علم تو بهره مندم گرداند. امیدوارم که خدای متعال دعایم را مستجاب نموده باشد.

حضرت فرمود: «ای اباعبدالله! علم [راستین] با [تعلیم و] تعلم حاصل نمی شود، بلکه نوری است که در قلب شخصی که خدا اراده هدایت او را دارد، می تابد. پس اگر طالب علم هستی، قبلاً حقیقت عبودیت و بندگی را در دلت به وجود آور و علم را به وسیله عمل طلب کن و از خدا طلب فهم کن تا به تو بفهماند. گفتم: ای شریف! فرمود: بگو: ابا عبدالله!

گفتم: «حقیقت عبودیت چیست؟ [تا با رسیدن به آن، به آن علمی که از جنس نور است دست یابم]» فرمود: «حقیقت بندگی در سه چیز است: نخست اینکه بنده خودش را مالک [حقیقی] چیزهایی که خدا به وی عطا کرده نداند؛ زیرا بندگان [در حقیقت] مالک چیزی نمی شوند، بلکه مال را مال خدا می دانند و در همان طریق که فرموده به مصرف می رسانند، دوم، اینکه خودش را در تدبیر امور [بدون کمک خداوند] ناتوان بداند، سوم، اینکه خودش را وقف انجام اوامر و نواهی خدا گرداند. پس اگر بنده ای خودش را مالک [حقیقی] اموال خود نداند، انفاق اموال در راه خدا برایش آسان خواهد شد و اگر تدبیر امورش را به خدای مدبر واگذار کند، تحمل مصیبت های دنیا برایش آسان خواهد بود و اگر به انجام اوامر و نواهی خدا مشغول باشد، اوقات گران بهایش را در راه جدال و فخرفروشی هدر نخواهد داد.» امام صادق(ع) در ادامه، پس از بازگویی سخنانی ارزشمند، می فرماید:

الف) هرچه را نمی دانی، از علما بپرس، ولی مواظب باش پرسش هایت برای آزمایش و آزار آنها نباشد.

ب) از عمل به رأی خود، جداً بپرهیز و تا می توانی احتیاط کن.

ج) از فتوا دادن به رأی [خود و بدون مدرک شرعی] اجتناب کن، چنانچه از شیر درنده فرار می کنی».1

1. همان، صص 148 و 149.

5. عمل به علم

از آدابی که شهید ثانی برای دانشور بیان می دارد، «عمل به علم» است. ایشان در این باره می فرماید: «بدان که دانش همانند درخت است و عمل مانند میوه است و غرض از درخت میوه، چیزی جز میوه دادنش نیست. پس کسی که تنها به دانش بسنده می کند و آن را با عمل همراه نمی سازد، در حقیقت، از درخت علم، ثمره ای نچشیده است و در واقع، درخت علم او به وی میوه ای نداده است».1

سعدی می گوید:

علم چندان که بیشتر خوانی

چون عمل در تو نیست نادانی

نه محقق بوَد، نه دانشمند

چارپایی بر او کتابی چند

آن تهی مغز را چه علم و خبر

که بر او هیزم است یا دفتر2

بیهقی چنین نوشته است: «بسیار خردمند باشد که مردم را بر آن دارد که بر راه صواب بروند، اما خود بر آن راه که نموده است نرود. و چه بسیار مردم بینم که امر به معروف کنند و نهی از منکر و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار بباید کرد، و خویشتن را از آن دور بینند، همچنان که بسیار طبیبان هستند که گویند فلان چیز نباید خورد که از آن چیز، بیماری حاصل می شود، اما خود از آن بخورند. و نیز فیلسوفانی هستند و ایشان را طبیبان اخلاق دانند که نهی کنند از کارهای سخت زشت، اما خود چون به مکانی خلوت رسند، آن کار را انجام دهند».3

امام صادق(ع) فرموده است: «دانشمندی که به علم خود عمل نکند، پند او [بر جان دیگران ننشیند] و از صفحه دل آنها بلغزد و فرو ریزد، چنانچه قطره باران از روی سنگ صاف، فرو غلتد».4

باز از آن حضرت است که در پاسخ به سؤال مفضل بن عمر که از ایشان پرسید: «چگونه می توان فهمید که شخص، اهل نجات است»؟ فرمود: «هر که کردارش موافق گفتارش باشد، اهل نجات است، و هر که کردارش موافق گفتارش نباشد، دیانت او عاریه ای و لرزان است».5

در جایی دیگر، امام صادق(ع) فرمود: «شخصی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! علم چیست؟» فرمود: «سکوت [و کم گویی] پیشه کردن.» گفت: «باز علم چیست؟» فرمود: «گوش شنوا داشتن.» گفت: «باز علم چیست؟» فرمود: «عمل به علم».6

از من بگوی عالم تفسیر گوی را

گر در عمل نکوشی نادان مفسری

بار درخت علم ندانم مگر عمل

با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری

علم آدمیت است و جوان مردی و ادب

ور نی ددی، به صورت انسان مصوری

از صد یکی به جای نیاورده شرط علم

وز حب جاه در طلب علم دیگری

دعوی مکن که برترم از دیگران به علم

چون کبر کردی از همه دونان فروتری

هر علم را که کار نبندی چه فایده

چشم از برای آن بود آخر که بنگری7

1. همان، ص150.

2. کلیات سعدی، تصحیح: محمدعلی فروغی، ص156.

3. خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: دکتر خطیب رهبر، ص158.

4. منیة المرید، ص146.

5. همان، ص147.

6. همان.

7. کلیات سعدی، ص695.
6. اخلاص و پاک‌سازی نیت و پرهیز از شیفتگی نسبت به دنیا

یکی از آداب دانشوری، اخلاص و دور بودن از شیفتگی نسبت به دنیاست. در حقیقت، علم همانند گوهری است که ریاکاری و دنیاطلبی سبب تیرگی و غبارآلودگی آن خواهد شد. شهید ثانی رحمه الله در این باره می‌فرماید:



«نخستین چیزی که در یاد دادن دانش و فراگرفتن آن، ضرورت دارد، اخلاص و پاکی نیت است؛ چراکه محور و کانون ارزش عمل هر کسی، نیت اوست، و در اثر نیت است که گاهی عمل شخص همانند سفال و کوزه شکسته‌ای می‌شود که هیچ قیمتی ندارد و گاهی نیز مانند گوهر گران‌بهایی می‌شود که به علت گران‌بهایی فراوان آن، نمی‌توان قیمتی بر آن نهاد. پس لازم است که طالب علم در کوشش‌های علمی خود صرفاً خدا و طاعت از فرمان او و پیراستن دل خویش از ناپاکی‌ها را مقصود نهایی خود قرار دهد، و هرگز نیت خود را اغراض و اهداف ناچیز دنیوی همانند حبّ مال، جاه‌طلبی، کسب شهرت، برتری‌جویی، فخرفروشی و مانند آن قرار ندهد، که این‌گونه اهداف موجب دوری از خدا و خشم او شده، مایه تباهی و هدر رفتن پاداش‌های اخروی می‌شود».1



آن‌گاه شهید ثانی رحمه الله این حدیث از امام صادق(ع) را نقل می‌کند: «اگر کسی در فرا گرفتن علوم، منافع دنیوی را هدف خویش قرار دهد، در آخرت پاداشی نخواهد داشت، و اما اگر شخصی، هدف خود را خوش‌بختی معنوی و نیک‌بختی اخروی قرار دهد، خداوند خیر دنیا و آخرت را بهره او گرداند».2



«هرگاه مشاهده کردید عالِمی به دنیا دل‌بستگی شدید دارد، ‌نسبت به او درباره دین و آیین خود بر حذر بوده، وی را نسبت به دینتان متهم سازید (نسبت به او درباره دین‌دار کردن شما تردید داشته باشید)؛ چراکه هر کس چیزی را دوست می‌دارد و خاطر خویش را بدان سرگرم می‌سازد، اهتمام و عنایت او تنها به نگاهبانی و صیانت‌ همان چیز محدود گشته،‌ گرد همان می‌گردد».3



«خداوند به داوود پیامبر وحی کرد که عالِم و دانشمند فریفته و شیفته دنیا را میان من و خودت واسطه قرار مده؛ زیرا چنین دانشمندی تو را از راه محبت و عشق من باز می‌دارد. این‌گونه دانشمندان رهزنانی هستند که راه را بر بندگان جویای من می‌بندند. در این صورت، کمترین رفتاری که با آنها در پیش خواهم گرفت آن است که شیرینی مناجاتم را از دل‌های آنان بیرون خواهم کرد».4

1. منیة‌المرید، صص 131 و 132.

2. همان، ص138.

3. همان، ص138.

4. همان.
7. پرسش‌گری

پرسش‌گری، یکی از دریچه‌های ورود به سرزمین آگاهی و یکی از رموز اصلی عالم شدن است. سعدی شیرازی می‌نویسد:‌ »امام مرشد محمد غزالی را پرسیدند: چگونه بدین منزلت در علوم رسید؟ گفت: ‌به اینکه هرچه ندانستم از پرسیدن آن ننگ نداشتم».1



سعدی ذلت ظاهری پرسیدن را پل رسیدن به عزت دانایی می‌داند و می‌گوید:







بپرس هرچه ندانی که ذُلّ پرسیدن







دلیل راه تو باشد به عز دانایی2











اهل بیت(ع) در جهت گسترش فرهنگ دانش‌اندوزی، یاران و پیروان خود را به پرسش‌گری فرا می‌خواند ‌و با پاسخ دادن به همه‌گونه پرسش‌هایی که از آنها می‌شد، عملاً دیگران را به این ویژگی تشویق می‌کردند. استاد شهید مرتضی مطهری در پاورقی کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم چنین می‌نویسد: «وقتی که به سیره شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و خاندانش مراجعه می‌کنیم، در برابر پرسش‌های دیگران هرگز به جواب‌های تحکم‌آمیز و آمرانه و به اصطلاح «سربالا»‌ برنمی‌خوریم؛ در هیچ موردی سؤال را محکوم نکرده و آن را رد نکرده‌اند».3



امام صادق(ع) در این باره فرمود: «اِنَّ هذا العلم علیه قُفْلٌ و مفتاحه الْمَسألة؛ همانا که بر این علم، قفلی نهاده شده و کلید آن پرسیدن است».4



نیز از آن حضرت است که: «اِنّما یَهْلِکُ النّاس، لِأنّهَم لا یَسْألُون؛‌ همانا مردم به هلاکت می‌رسند؛ چراکه نمی‌پرسند».5

1. کلیات سعدی، ص170.

2. همان.

3. علامه سید محمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی به قلم: شهید مرتضی مطهری، ج5، ص20.

4. منیة‌المرید، ص175.

5. همان.
8. مباحثه و گفت‌وگوهای علمی

اگر علم، به بحث گذاشته نشود و از آن، گفت‌وگو نگردد، در معرض فراموشی قرار می‌گیرد. گفت‌وگوهای علمی، ضمن افزون بر عمر دانش، مایه استواری ریشه‌ها و افزایش آن نیز می‌شود.



شهید ثانی در این باره می‌نویسد:



باید هم معلم و هم شاگرد در اشتغالات علمی، بحث، گفت‌وگو، خواندن، مطالعه، نگارش و حاشیه‌نویسی، مباحثه، و مذاکره همواره کوشا باشند، و باید در این باره استمرار داشته باشند و کارهای علمی را سرمایه زندگانی خود تلقی نمایند، و حتی‌الامکان به کارهای غیر علمی، یعنی به امور دنیوی سرگرم نشوند. آنها برای آنکه به مقام‌های والای علمی دست یابند باید همواره این سخن بزرگان را فراروی خود بدارند که تمام وجود خویش را در اختیار علم قرار ده، تا علم، مقداری از خویشتن را در اختیارت قرار دهد.1



امام صادق(ع) به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند عزوجل گوید: مذاکرات و گفت‌وگوهای علمی در میان بندگانم، به شرط آنکه این مذاکرات، آنان را به امر و فرمان و شناخت من رهنمون باشد، از عواملی است که می‌تواند قلب‌های مرده و دل‌های خفته را زنده و بیدار سازد».2

1. همان، ص169.

2. همان.
9. پرهیز از مراء و جدل

یکی از آفت‌های دانش که مایه زشتی چهره دانش‌پژوه می‌شود، مراء و جدل است. معمولاً جدل‌های علمی که از آن در روایات به مراء تعبیر شده، از انگیزه‌های خدایی تهی بوده و هدف از آن، اظهار فضل، فخرفروشی، شکست دادن طرف مقابل و برتری‌جویی است.



شهید ثانی درباره چیستی مراء می‌نویسد:



باید متوجه بود که حقیقت و جان و روح مراء و ستیزه‌جویی عبارت از اعتراض به سخن دیگران می‌باشد و هدف یک فرد ستیزه‌جو این است که عیوب و نواقص و نقایص لفظی و معنوی سخن دیگران را برملا سازد، و یا منظور او یک هدف غیر دینی و غیر اخلاقی است؛ در حالی که خداوند متعال همه مردم را به کوشش‌هایی دعوت می‌کند که باید هدف و منظور نهایی آن، خدا و دین باشد.1



امام صادق(ع) فرمود: «جدال و ستیزه‌جویی، یک بیماری پنهان می‌باشد و در انسان خصلتی بدتر از آن وجود ندارد. ستیزه‌جویی و مراء، خلق و خوی ابلیس است و هیچ کسی در هیچ حالتی گرفتار آن نمی‌گردد، مگر آنکه از خودشناسی و مردم‌شناسی بی‌بهره و از شناخت حقایق دین، محروم می‌شود».2



همچنین آن حضرت فرمود:



جدال و مراء با مردم، از چهار صورت بیرون نیست:



الف) ممکن است جدال و درگیری، مربوط به مسئله‌ای باشد که طرفین نزاع، کاملاً از آن، وقوف و آگاهی داشته و در اساس و بنیاد آن مسئله، هیچ‌گونه اختلافی با هم نداشته باشند. در این صورت،‌ نزاع و درگیری طرفین، موجب از دست دادن اخلاق و آداب حسنه و نصیحت و اندرزهای دینی گشته. در نتیجه، مایه بدنامی آنها شود، که در سرانجام کار نیز، علم و دانش را از این رهگذر تباه و بی‌مقدار خواهند ساخت.



ب) ممکن است طرفین، گرفتار نادانی و بی‌اطلاعی نسبت به آن مسئله باشند که در این صورت، نزاع آنها جز اظهار نادانی و ستیزه‌جویی و اصرار در ابراز بی‌اطلاعی، نتیجه و ثمره دیگری نخواهد داشت و نیز درگیری و نزاع آنها به خاطر جهل آنان خواهد بود.



ج) چه بسا نیز یکی از طرفین، فردی آگاه و عالم به مسئله و دیگری فاقد علم و بصیرت نسبت به آن باشد. حال‌ اگر آن فرد آگاه و عالِم بخواهد، از راه جدال و درگیری، عجز و ناتوانی و نارسایی علمی طرف را به رخ او و دیگران بکشد، در حقیقت به خاطر پی‌جویی از لغزش او به وی ظلم و ستم روا داشته است.



د) ممکن است آنکه فاقد علم و آگاهی است، با کسی که عالِم و آگاه است، به جدال برخیزد که در این صورت آبرو و احترام او را از میان برده، به مقام و منزلت عالِم و دانشمند، ارج ننهاده است.



بنابراین، جدال و ستیزه‌جویی، به هر صورتی که باشد، زیان‌بار است و اگر کسی انصاف را نصب‌العین خود قرار دهد، و در برابر حق و واقعیت، انعطاف‌پذیر باشد، و از جدال و درگیری‌های خصمانه دست بردارد، به استحکام ایمان خویش توفیق یافته و به کیفیت معاشرت و طرز برخوردهای دینی خود سر و سامان داده، و روابط خود را بهبود بخشیده، و عقل و خرد خویش را از گزند لغزش‌ها و انحراف، مصون داشته است.3

1. همان، ص172.

2. همان، ص171.

3. همان، صص171 و 172.